دهی از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. سکنه 150تن. آب از رودخانه تنک راه. محصول برنج، غلات، حبوب و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی، بافت پارچه های ابریشمین و نمدمالی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان کوکلان بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. سکنه 150تن. آب از رودخانه تنک راه. محصول برنج، غلات، حبوب و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی، بافت پارچه های ابریشمین و نمدمالی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
ابن حارث بن عمرو بن حارثه بن هیثم بن ظفر انصاری اوسی ظفری. وی همان بشر بن ابیرق است. ابن عبدالبر گوید: او ودو برادرش مبشر و بشیر در جنگ احد حضور داشتند. و بشیر منافق بود و صحابه را هجو میکرد و سپس مرتد شد ولی از بشر و مبشر سخنی درباره نفاق نیاورده است. رجوع به الاصابه ج 1 ص 155 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
ابن حارث بن عمرو بن حارثه بن هیثم بن ظفر انصاری اوسی ظفری. وی همان بشر بن ابیرق است. ابن عبدالبر گوید: او ودو برادرش مبشر و بشیر در جنگ احد حضور داشتند. و بشیر منافق بود و صحابه را هجو میکرد و سپس مرتد شد ولی از بشر و مبشر سخنی درباره نفاق نیاورده است. رجوع به الاصابه ج 1 ص 155 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
نوعی از بافته های زربفت و ابریشمین منسوب به باول: قباهای خاص از پی هر کسی قبا باولیهای زرکش بسی. نظامی منسوب به باول که شهری است که جامۀ ابریشمی در آنجا خوب بافند. (از غیاث اللغات). همان بابلی است. (آنندراج)
نوعی از بافته های زربفت و ابریشمین منسوب به باول: قباهای خاص از پی هر کسی قبا باولیهای زرکش بسی. نظامی منسوب به باول که شهری است که جامۀ ابریشمی در آنجا خوب بافند. (از غیاث اللغات). همان بابلی است. (آنندراج)
پشکولی. در مؤید الفضلاء و برخی از لغت نامه ها بصورت لغت مستقلی آمده در حالی که یای آن بنا بر شاهدی که نقل کرده اند یای وحدت است و لغت مستقلی نمیتواند باشد. رجوع به بشکول و پشکول شود
پشکولی. در مؤید الفضلاء و برخی از لغت نامه ها بصورت لغت مستقلی آمده در حالی که یای آن بنا بر شاهدی که نقل کرده اند یای وحدت است و لغت مستقلی نمیتواند باشد. رجوع به بشکول و پشکول شود
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان. دو هزارگزی باختری سیاهکل. سکنۀ آن 36تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، بقولی قریه ای است از قرای واسط. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). بلده ایست در نواحی اهواز. بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 125)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان. دو هزارگزی باختری سیاهکل. سکنۀ آن 36تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، بقولی قریه ای است از قرای واسط. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). بلده ایست در نواحی اهواز. بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 125)
بی اعتباری. بی اعتمادی در گفتار. (ناظم الاطباء). بدعهدی. بدقولی. خلف عهد. (یادداشت مؤلف). رجوع به قول شود، کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است: چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه من است زمین بساط و در و دشت بارگاه من است. حافظ. رجوع به کله شود
بی اعتباری. بی اعتمادی در گفتار. (ناظم الاطباء). بدعهدی. بدقولی. خلف عهد. (یادداشت مؤلف). رجوع به قول شود، کنایه از ناداری منصب و مقام و مال و منال است: چه غم ز بی کلهی کآسمان کلاه من است زمین بساط و در و دشت بارگاه من است. حافظ. رجوع به کُله شود
عمل و حالت بی پول، رجوع به مادۀ قبل شود، بدون رد کردن، بدون شک، فوراً و فی الفور، (ناظم الاطباء)، - بی حرف پیش، (در تداول عامه) تعویذگونه ای است که پیش از عمل و اقدام یا کاری که کنند یا واقع شود گویند چه معتقدند کاری را که از پیش از وقوع آن خبر دهند آن نخواهد شد، (یادداشت بخط مؤلف)
عمل و حالت بی پول، رجوع به مادۀ قبل شود، بدون رد کردن، بدون شک، فوراً و فی الفور، (ناظم الاطباء)، - بی حرف پیش، (در تداول عامه) تعویذگونه ای است که پیش از عمل و اقدام یا کاری که کنند یا واقع شود گویند چه معتقدند کاری را که از پیش از وقوع آن خبر دهند آن نخواهد شد، (یادداشت بخط مؤلف)